ساعت پنج دیقه به یکه !
امروز ساعت دوازده از کار اومدم بیرون . یه نفر فوت کرده بود و از صبح تا ساعت یازده داشت صدای قران پخش میشد با وولوم بالا. در اتاق مدام باز و‌ بسته میشد و سوال های تکراری اقای . نیستن ؟! و جواب تکراری نه نیستن . تا الان تقریبا ۱۸ ساعته که بی وقفه داره بارون میاد . همیشه عاشق سقف شیروونی و اتاق زیر شیروونی بودم اما امروز از صدای بارون که میزنه به سقف و حتی نمیشه صدای تلویزیون رو شنید داشتم دیوونه میشدم .
ساعت چهار بعد از ظهر شروع کردم به تمیرکاری خونه، گردگیری و جارو . اما خب خیلی زمان نبرد و‌ ساعت شش باز برای کاری کردن دنبال بهوونه بودم . تو وبلاگ ها میبینم که نوشتن وقتی نت قطع شده چجوری دارن میگذرونن. برای من زیاد فرقی نکرده ولی حداقل باعث شد چهار فصل از کتابی که مدت هاس دارم میخونم رو‌ امروز جلو ببرم . نهار درست حسابی نخوردم.شام هم کلا نخوردم . سعی کردم با هر کار پیش پا افتاده ای حواسمو پرت کنم . و به این فکر نکنم که اگر یه روز به چیزی که دوست دارم برسم اندازه الان ممکنه ازش کلافه شم یه روز یا نه ؟! که این کلافگی تو وجودمه یا شرایط الان اینطوریه. بلخره با هر جون کندنی بود شب شد . جوش صورتمو انقدر فشار دادم در طول روز که صورتم تغییر رنگ داده به سرخی . یه ساعت پیش ولی به خودم اومدم ناخن هامو کوتاه کردم و لاک رنگ دلخواه خودم رو زدم صورتم رو کرم زدم و امیدوارم تا فردا بهتر شه .
امیدوارم فرداها بهتر شه .

اگه دوباره به دنیا میومدین چیکار میکردین که الان نکردین ؟ 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ترجمه کيپاپ Janelle مطالب سلامتی و زیبایی خرید لوازم جانبی گوشی سامسونگ قطعات دامپتراک محتا Kory آموزش مهارت های itوweb دختری در تنهایی